رادیو اگر

مردانه اگـــــــــــر بایستیم ؛ پــیــــروزیــــم.

رادیو اگر

مردانه اگـــــــــــر بایستیم ؛ پــیــــروزیــــم.

بسیجی تویی؟

 

            ... 

 

 

 

بسمه تعالی

روزهای سیاهی است.
روز سی خرداد، خودم را به میدان انقلاب رساندم. اوضاع همان طور بود که پیش از این گفته ام.
آنجا دیدم کنار خیابان، یک سری زن و دختر جوان ایستاده بودند. آنها آمده بودند برای راهپیمایی، اما همین که دیده بودند درگیری وجود دارد، مانند هر زن و دختر دیگری از سر ترس، خودشان را به کناری کشانده بودند و همان جا ایستاده بودند. دیدم چند تا افسر ارشد پلیس رفتند به طرفشان و اول با احترام و بعد با دراز کردن دستشان به طرف آنان خواستند آنها را از آنجا دور کنند. دیدم تعدادی از آن دختران جوان، چادری هستند. برای همین جلو رفتم و به عنوان اینکه مىخواهم به نیروهای پلیس کمک کنم، خودم را بین ماموران پلیس و آن زنان حائل کردم و شروع کردم به گفتن اینکه: بفرمایید از این جا بروید...
نیروهای پلیس وقتی من را با این تیپی که دارم، دیدند؛ خیال کردند از مسئولان بسیج هستم! برای همین کنار رفتند. نیروهای بسیج هم که همان اطراف بودند، دخالت من را که دیدند، به طرف ما دویدند و خیال کردند باید سریع به من کمک کنند! چوب و باتوم بود که به هوا بلند شد. انگار اصلا حواسشان بود یا نبود که این ها یک سری زن و دختر بىدفاع هستند. حتی یکی شان یک زنجیر موتور را توی هوا گرداند و در حالی که فحش های رکیک مىداد آمد که بزند... دیگر عرق آن بسیجی بودن سابقم، مهلت نداد؛ دادم به هوا بلند شد که: نزن ... نزن...! و دوباره این بار خودم را حائل کردم بین این نیروهای بسیج و آن زن ها... مردم هم جمع شده بودند... مردم که بیشتر جمع شدند، چوب و باتوم این نیروهای بسیج بالاتر رفت... خلاصله من با فرستادن هر کدام از این نیروهای بسیج به یک طرف و آرام کردن بقیه و شروع کردن به حرف زدن با خود آن زنها که: "باید شما بروید از اینجا" آنها را از کتک خوردن و شاید بازداشت شدن، نجات دادم...
آن زن ها وقتی دیدند من دارم با آنها با احترام حرف مىزنم، در حالیکه مىخواستند آنجا بمانند، اما قدم قدم شروع کردند به رفتن. نیروهای بسیج هم که دیدند من دارم بدون درگیری آنجا را خلوت مىکنم، رفتند عقب... اما سخنان خود آن زنها وقتی عقب مىرفتند برایم جالب و دردناک بود.
آنها مرتب به نوع قیافه من اشاره مىکردند و ضمن اینکه من را بخاطر ظاهر ایمانی و همین طور همکاری ام با نیروهای حاضر در آنجا، به شدت ملامت مىکردند؛ بعضا با گریه مىگفتند: ما از امروز به بعد دیگر هیچ ایمانی به شما و جمهوری اسلامی نداریم...
صحنه های دردناکی بود. باید جای من باشید تا بفهمید چه مىگویم. آن همه انتظاری که آنها از من و امثال من داشتند تا آنها را پشتیبانی کنیم که در برابر ستمی که به آنها شده، بایستند؛ تا کسی نتواند آنها را با چوب بزند در حالیکه زنانی هستند که فقط آمده اند سخن بگویند، تا از کسانی که فکر مىکردند جوانانی باایمان هستند این طور تحقیر و توهین و حتی کتک تحمل نکنند... وقتی با اشک به من نگاه مىکردند که چرا با ما این طور مىکنید.....
دلم آتش گرفت...
راستی کسانی که در سی خرداد آن کار را کردند، بسیجی بودند؟
تو جوان بیست و چند ساله که پیراهن روی شلوار انداخته بودی، و کلاه کاسکت موتور سرت بود، چوبی توی دستت مىچرخید و همه مردم را دشمنی مىدیدی که باید توهین شان کنی، تحقیرشان کنی، و کتکشان بزنی... تو بسیجی بودی؟
تو از بسجی بودن چه مىدانی؟
تو مىدانی قاموس بسیجی بودن، شرف است و مردانگی؟ ایستادن است در برابر هر ستمی و هر ظالمی؟ تو مىدانی حتی اگر یکه و تنها هم باشی، باید در برابر همه ستمکاران همه دنیا هم اگر شده، بایستی؟ آنقدر بایستی که همه ذرات وجودت از هم بپاشد، خون بدنت را فرا بگیرد، و روحت برای پرواز به سوی خدای همه بسیجیان، آماده شود؟
تو بسیجی بودی که مردمت را خونین کردی؟
تو بسیجی بودی که مثل گله هایی از کفتارهای وحشی، زنان و دختران جوان را مضروب می کردی؟ و دهانت پر بود از جملات رکیک؟
تو، بسیجی هستی؟
بسیجی کسی است که خدا هدفش باشد. تقوا روشش باشد، و مردانگی مرامش. بسیجی، شیر میدان مبارزه با ظلم است. بسیجی، جان مىدهد؛ اما ذلت را از مردمش دور مىکند. بسیجی کسی است که از همه جوانی اش، همه زندگی و درس و کارش مىگذرد، سالها در عرصه های جهاد و شهادت اتراق مىکند، تا گرد بندگی بر سیمای مردمش ننشیند.
بسیجی کسی بود که جنگید، تا زنان کشورش داغ ننگ را بر پیشانی شان نبینند.
تو که خود، زنان سرزمینت را تحقیر کردی، هر که باشی، بسیجی نبودی.
بسیجی نیستی. و هرگز هم نخواهی شد. تو چماق به دستی هستی که از مکتب خمینی، هیچ نیاموختی. رهبر تو، منصور ارضی است و سعید حدادیان. تو از اسلام تنها آن را مىدانی که در هیات رزمندگان، برایت گفته اند. نگفته اند، که آواز خوانده اند. تو را در مسجد نپرورانده اند؛ تو محصول هیات ها و مداحان بیسواد و فاسدی هستی که هر روز نوکری یکی از مراکز قدرت را مىکنند.
تو را نباید بسیجی خواند. تو بیکاره ای هستی دست پرورده هیات. از اسلام، آواز خوانی و مداحی را دانسته ای. و از شرف و مردانگی، عربده کشی های منصور ارضی را.
تو هیج وقت با ما نبودی. از بسیجی بودن هم هیچ نمىدانی. از این مردم نبودی، و هیچ وقت برای این مردم کاری نخواهی کرد.
نام ما را به خومان بازگردان.
بگذار بسیجی بودن، با نام همت ها و باکری ها بماند.
بگذار بسیجی بودن، عزیز بماند.
بگذار زنان و دختران در برابر خیانتی که تو به آنها کردی، در برابر یک بسیجی گریه نکنند.
بگذار همه ی آن فداکاری ها که دوستان و برادران و نزدیکان ما در قاموس بسیجی بودن، برای این مردم و اعتلای این مردم کردند، زیر پای تربیت نایافتگانی چون تو، نابود نشود.  

خون آن مـــــردان پایمال نشود. و روح بزرگ شان، همچنان سایه بر سر این مردم نگه دارد.
تا هیچ گاه و هیچ گاه دیگری، کفتار ها نخواهند چوب و زنجیر بر سر زنان پاکدامن سرزمین مان بکشند...
بگذار.
بگذار و فقط برو. 

نظرات 13 + ارسال نظر
مسعود 7 تیر 1388 ساعت 17:07

خوشمان میاید از مطالبت و استفاده میکنیم

اندواری 7 تیر 1388 ساعت 23:25

این مطلب با مطالب قبلی خیلی فرق داره من هم این مطالب رو قبول دارم.
ولی دو احتمال در موردشون می‌دم:
۱. این مطالب رو کسی غیر از اون که یادداشت‌های قبلی رو نوشت نوشته و صاحب وبلاگ داره از اون به نفع خودش استفاده می‌کنه.
۲. نویسنده وبلاگ که مطالب قبلی رو نوشته به یقین در ایران نیست به همون دلایلی که قبلا گفتم و اگه خود اون نوشته باشه یه تحریک احساسات از نوع جدیده که می‌خواد این جوری شر رو از سر اغتشاش گران کم کنه.
و ما هم دعا می‌کنیم که این اتفاق نیفته چون هر چند که این آدم های چماق به دست رو قبول نداریم ولی این رو قبول داریم که بهتره خدا ظالمین رو به ظالمین مشغول کنه.
اللهم اشغل الظالمین بالظالمین.

سیاوش 8 تیر 1388 ساعت 08:48

میدونی چرا بعضیا عضو بسیج میشن
چون بتونن از سهمیه بسیج تو دانشگاه استفاده کنن
برای اینکه بتونن وامهای کلان بدونه داشتن شرایط و ضامن و .. بگیرن
برای اینکه حقوقی که ماهیانه به بسیجیهای آدم فروش میدن از کسی که فوق لیسانس داره و صب تا شب کار میکنه بیشتره
خونه مجانی -کار خوب - تحصیل رایگان و ۱۰۰۰ تا کوفت و زهر مار دیگه

محمود 8 تیر 1388 ساعت 09:52

بسیجی واقعی .... همت بود و باکری

بگذار بسیجی بودن، با نام همت ها و باکری ها بماند.


سلام
آخرش را خوب اومدی برادر

[ بدون نام ] 8 تیر 1388 ساعت 12:35

درجواب کسی که علت بسیجی شدن راناشیانه ومغرضانه وبدبینانه بیان کرد.
می دانی چرابسیجی میشوند؟
برای آنکه غیرت دینی دارند.دلشان برخلاف برخی جوانان ازدیدن فسادوفحشاء ودختران بدحجاب به رنج می افتد.
برای آنکه نمی خواهدجوانیش رادرهیچی وپوچی وولنگاری ولذتهای مادی وشهوترانی بگذراند.
برای اینکه نمی تواندزورگوئی ها وپرده دریهاوبی ادبیها وکله شقی هاومزاحمتهای ناموسی اراذل واوباش رادرمحله وشهرو ...خودببیندوبی تفاوت باشد.
برای آنکه می خواهدبرای دیگران راه بروزقدرتهارادرمقابل دشمنان غداربه نمایش بگذارد.وبرخلاف برخی جوانان که به انحراف نسل جدیدمی پردازند به هدایتشان بپردازد.
ازجانش گذشته چون ازنامردی قمه بدستانی که ازپشت خنجرمی زنندبی اطلاع ونیزازشرشان هم درامان نیست.
درست است که برخی ممکن است سوء استفاده کنند ولی اصل وسمت وسووجهت عمده این است.تازه اگرکسی می خواست کیسه ای برای خودبدوزدمی رفت مثل خیلی ازجوانان متخلف -که دشمن بسجی وسپاهی ونیروهای امنیتی حتی مبلغین که وظیفه امربه معروف دارند-هستنددست به کارهای پول درآوروکلاهبرداری و... می زدند.

مهدی 8 تیر 1388 ساعت 14:49

بسیجی حیا کن مفتخوریو رها کن
امروز میگویند که باید از راه قانون مشکلات نظام را حل کرد و شورش نکرد
این سوال باقی است که زمان شاه قانون نبود که شورش کردند؟؟؟

ابی 9 تیر 1388 ساعت 13:14

کیفور شدم.خوب درسی بشون دادی. حالشون حسابی جا اومد. بی غیرتا

مراش 9 تیر 1388 ساعت 16:31

من بسیجیم!
البته ریش دارم، پیرهن سفید میپوشم و اون رو رو شلوارم میندازم، و من همیشه همین ظاهر رو داشتم؛ اما یه روز تو خیابون یه موتوری از کنارم رد شد و بلند گفت بسیجی ی ... و من تازه فهمیدم که بسیجیا این شکلین!
از خوندن این متن اشک تو چشمم جمع شد، چون میدونم و انتظار هم میرفت که ...
اون کسیکه مردم رو در مقابل یک نظام مردمی به نافرمانی مدنی و ... دعوت میکنه، مطمئنا میدونه که با این کار مردم در مقابل مردم قرار میگیرند!
خدا را شکر میکنم که ایشان حتی 35% هم نتوانست رأی بیاره، چون ممکن بود ایران مثل اوکراین در حالت جنگ قرار بگیره و این از همه بد تر، به ضرر مردمه.
بسیجی کسی نیست که ریش داره یا کلاه یا ...
بسیجی قبل از همه چیز مرام داره و مردمیه. اونایی که شما دیدید رو به خاطر اعمالشون، بدونید بسیجی نیستند.
--------------------------------
قضیه سهمیه بسیج تو دانشگاه و وام و خونه و حقوق که آقا سیاوش گفت چیه؟ آقا انگار شما دستت به جایی بنده! من که یه دانشجوام و تا حالا از این چیزایی که گفتی ندیدم!!!

اما آنها که خودشان را بسیجی میدانستند. از طرف بسیج هم سازماندهی شده و آمده بودند. اصولا آن روز بسیج به خیابان ها ریخته بود. گروهی با کاور پلنگی بودند و گروهی با لباس معمولی. همه در حال انجام فرامین بیروی مقاومت بسیج بودند. این بار حقایق خیلی روشن بود. پیش از این و مثلا در قضیه کوی دانشگاه، این ها با اسامی مانند انصار حزب الله وارد عمل می شدند. اما این بار رسما از طرف پایگاه ای بسیج سازماندهی شده بودند.
نظام مردمی؟ یعنی کودتای ۲۲ خرداد و وضعیت امنیی کشور، همه از شدت مردمی بودن این نظام است؟‌ بس نیست کلیشه ای سخن گفتن؟
میرحسین هم مردم را به اعتراض به این تقلب دولتی دعوت کرد. نه حتی به اعتراض برابر این نظام. آن زمانی که امثال موسوی در حال رفع و رجوع این نظام بودند،‌ و شورای انقلاب را تشکیل داده بودند، احمدی نژاد شما احتمالا در حال گردو بازی با رفقایش محصولی و فتاح و ثمره بوده است!
در مورد سهیمه بسیج هم: واقعیت دارد. کسانی که وامدار این نوع بسیجیان هستند،‌ در حال گذراندن قانونی هستند که سهمیه رزمندگان به سهمیه بسیجیان تبدیل شود!! ظاهرا پیش از قانونی شدن و از کنکوری که گذشت، این قانون آینده اجرا شده است...! چقدر عدالت گون و مردمی هستند این ها!!

de 9 تیر 1388 ساعت 17:42

سلام البته من فکر نکنم آنها بسیجی بودن بسیجی اونه که تو زلزله بم غوغا کرد از همه چیزش گذشت تا به هموطناش کمک کنه
شمارو خدا اینقدر از بسیج بد نگید من خودم همیشه تو بسیج بودم بچها های اونجا فرشته بودن
اینا یه سری از خود اختشتش گرا بودن که خودشون رو تو جمعیتی که کسی به کسی نبود جا زدند و هر کاری دلشون خواست کردن
یا علی

ما سی خرداد آنجا بودیم. واقعیت را که نمیشه کتمان کرد.
بسیجیان سازماندهی شده با باتوم و شلنگ و کابل به شدت مردم را تحقیر کردند. ... آدم یاد سربازان صدام توی اردوگاه های عراق می افتاد... سی خرداد فراموش نخواهد شد... قدرت این قدر ارزش نداشت که بسیج برای ماندن رییس جمهور انتصابی اش،‌ با خودش آنکار را کند...

[ بدون نام ] 9 تیر 1388 ساعت 22:47

همه حیرتم اینه که میرحسین شما خودش را بسیجی وحامی بسیج خواند وروز انتخابات شما را از رای دادن در هرجایی که بسیجیا هستند منع کرد این تناقض یعنی چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آن زمان که میرحسین بسیجی بود، شما نطفه هم نشده بودید...

[ بدون نام ] 10 تیر 1388 ساعت 16:06

اگه همین بسیجیان شیلنگ بدست نبودندکه شماهاتاحالاکلی به خونه های مردم رفته وناموساشونوبلندکرده بودید؟گمان توشما افرادی که ازدست ماموران سردارنقدی سال قبل کتک خورده بودندزیادبودند.ببین کثافت شماهمه جاراگرفته.هیچ کس ازشر شمادرامان نبوده.همه خفقان گرفته بودندازترس شماجان ومال وناموسشان رادرپناه خداسپرده بودند.بی دینهای کفرپیشه حیف که درزمان غیبت امام هستیم....

قبل از اینکه این ها را بنویسی، موادی چیزی زدی؟
با این حساب فکر کنم بعضی از این اوباش شلنگ به دست که روز سی خرداد به آن حال بودند، مواد زده بودن بهشان!
احتمالا!

[ بدون نام ] 10 تیر 1388 ساعت 21:51

همه بسیجیا بدونن مردم هیچ نیازی به شما ندارند.اگه همین الان جنگی چیزیم بشه به والله همین مردم بدبخت که خار و خاشاکشون می نامید جلوتر از شما میرن خط مقدم.چون همین الان هم به چیزی جز خدا وابستگی ندارن آخه با شلنگ و زنجیر زدن مردم هم مگه منت زدن داره که اینهمه بسیجی بودنتونو به سر ما میزنید. اصلا بزرگترین اشتباه اینه که یه ارگان مردمی وابسته دولت بشه.بشه غلام حلقه به گوش اون. اسلحه دستتون دادن تا هر وقت لازم باشه مثل یه مزدور ازتون بهره کشی کنن.البته یه کسایی هم هستن که واقعا خالصا مخلصا کار میکنن.اما من میدونم که وابسته نیستند. در راه خدا و مردم کار میکنن. اما کتک زدن و کشتن مردم بی دفاع جز اینکه عذاب دنیا و آخرت را به جان بخرید هیچ فائده ای براتون نخواهد داشت .

شما چند تا نظر هم برای یادداشت های دیگر ما گذاشته بودید، که متاسفانه بر اثز اشتباه پاک شد.
معذرت می خواهیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد