رادیو اگر

مردانه اگـــــــــــر بایستیم ؛ پــیــــروزیــــم.

رادیو اگر

مردانه اگـــــــــــر بایستیم ؛ پــیــــروزیــــم.

جرج بوش ایران

از حملات اخیر طیف برادر ح.ش. به میرحسین این بود که : بنىصدر دوم آمد!
اینک نامه ای از فاطمه رجبی، این دختر احمق احمدىنژاد بخوانید که در آن وابستگی مرادش احمدىنژاد را به بنىصدر آشکارا بیان مىکند و بنىصدر را بسیار بهتر از موسوی مىداند!

 

 

 

 

فاطمه رجبی هستم، روحانی‌زاده‌ای دارای فرهنگ روحانی، نه شاهدخت فائزه، نه شاهدخت فاطمه هاشمی که بنا بر خاطرات هاشمی رفسنجانی، در سال‌های بحرانی کشور، یا در «آبعلی» به تفریح سرگرم، یا به «اسب‌سواری» مشغول و نه آقازاده‌های دیگری که سی‌سال خوردند و خوابیدند، مدرک رانتی گرفتند، به استادی دانشگاه رسیدند و در آلمان و... بی‌درد و دور از انسانیت لمیدند و امروز سر از فساد موسوی در آورده و به براندازی همت گماردند.
سی‌سال است در همه رویارویی‌ها با دشمنان اسلام و انقلاب شرکت دارم، به همین جهت به صراحت می‌گویم، بنی‌صدر به این ننگینی نبود. به بنی‌صدر رأی ندادم، همانگونه که به هاشمی در دو دوره رای ندادم و صدالبته به خاتمی رای ندادم. اما در مبارزات علیه قانون‌شکنی‌های بنی‌صدر همواره شرکت داشتم. برخلاف آقایان و آقازاده‌هایی که آن روزها در مجلس، خانه و یا مسافرت سر آسوده بر زمین داشتند و گاه ایادی‌شان را به میدان می‌فرستادند.
در 14‌اسفند، علیه بنی‌صدر حاضر بودم. اما امروز در بازخوانی گذشته می‌توانم بگویم: افرادی قدرت‌طلب، زورگو، خودمحور و خودکامه چون هاشمی، موسوی و مهاجری، با تحرکات در حزب و روزنامه جمهوری، بنی‌صدر را به وابستگی به منافقین، هل دادند. هرگز عضو حزب جمهوری نبودم، زیرا اصولا حزب‌گرایی را دیکتاتوری قدرت‌طلبانه و بنیادی فاسد، دانسته و می‌دانم.
اما خیلی مسایل دیده و می‌دانم. با شناخت همین مسایل است، که دیدن بنی‌صدر در صف هاشمی برای آینده، در امروز امری عجیب برایم نیست. برای دفاع از اسلام و انقلاب، مستقل و آگاه مبارزه کردم، همانگونه که امروز در برابر دیکتاتوری هاشمی و مسایل خانواده او، و محاربه موسوی و آنها ایستاده‌ام. بنی‌صدر آن گونه که امروز موسوی محاربه علیه نظام اسلامی را عهده‌دار گردیده، وارد میدان نشد، او بسیار کمتر و رقیق‌تر از موسوی قانون‌ستیز، دیکتاتور و خودکامه بود، به قانون پشت کرد، اما با تنبیه امام رویارو شد، دفتر و دستک ایجاد نمود، اما عامل کشتار و آتش‌زدن و تخریب شهر نگردید. 14 اسفند یک کودتای ملی‌گرایانه از نوع امریکایی علیه ملت بود. سخنرانش بنی‌صدر و من در آنجا علیه او. دستور حمله به حزب‌الله را داد. اما در حد ضرب و شتم و ادب کردن مدافعان نظام اسلامی!!
نه مانند اوباش حامی موسوی قتل و تخریب و به آتش‌کشیدن. بنی‌صدر هرگز مثل موسوی پیشاپیش خیل هواداران راه نیفتاد و همسرش هرگز عهده‌دار شورش علیه کشور و مردم نشد. هر چند هادی غفاری این اصلاح‌طلب امروز در 25‌خرداد‌60، اعلان نمود همسر بنی‌صدر را دستگیر کرده است، اما علامتی از شورش‌گری آن زن منتشر نگردید. درست بر خلاف زهرا رهنورد که یا در تلویزیون بی‌بی‌سی فرمان شورش می‌دهد و یا در جمع دانشجویان آشوب‌های خیابانی را امر به استمرار می‌کند و فائزه هاشمی و عفت مرعشی که سردسته مهاجمین به اموال و جان‌های مردم گردیده‌اند. بنی‌صدر با اطلاعیه‌های پی در پی سردمدار آدم‌کشی نشد، و مانند موسوی برای به دست آوردن زورگویانه آرای ناداشته جنگ راه نیانداخت.
او همسرش را در میان فوج مردان، ابزار رای‌آوری نکرد، درست بر خلاف موسوی. بنی‌صدر شرم و حیا داشت، ادب داشت، و از مافیاگران نبود، و به قانون تمکینی کمرنگ داشت، شاید اگر آن روز هاشمی، راس همیشه دسیسه‌های سیاسی و موسوی مسوول سیاسی حزب جمهوری، و مهاجری دست‌اندرکاران روزنامه جمهوری، بنی‌صدر را در تنگنا قرار نمی‌دادند، او به منافقین نمی‌پیوست. چرا که امام با وی مدارای بسیار نمود.
جنایات آدم‌کشی آن دوران را منافقین انجام دادند، امروز سازمان نامشروع مجاهدین که پرونده دخالتشان در انفجار نخست‌وزیری از منظر شهید لاجوردی همچنان باز است، و عطریان‌فر که رفیق و فراری‌دهنده یکی از آن عناصر است، پشت سر موسوی و مشوق او هستند. از این رو، مردم برای جان «احمدی‌نژاد» نگرانند.
هاشمی با فرزندان، خویشان و انبار ثروت، پشت سر موسوی، و همین نکته کافی است تا موسوی را عملا از بنی‌صدر با کارنامه‌ای نامطلوب‌تر بنمایاند. بنی‌صدر رئیس‌جمهور قانونی دارای یازده میلیون رای واقعی مردم بود، که حدود پانزده سال بعد، هاشمی تنها به کسب ده میلیون آن آرا موفق شد. اما موسوی نامزد شکست‌خورده‌ای است که با هزینه سرسام‌آور تبلیغاتی ساختارشکنی‌های سیاسی فرهنگی و اجیرکردن اراذل و اوباش توانست کمی بیشتر از آرای سی‌سال پیش بنی‌صدر را به خود اختصاص دهد. و بالاخره امریکا و اسرائیل، پشت سر موسوی قرار گرفته‌اند و بنی‌صدر آن دوران حداقل به این شدت حمایت نمی‌شد.
موسوی امروز سردمدار معرکه‌ای است، مانند احزاب منافقین، کومله و دموکرات، والسلام


رادیو اگر:
اینکه ف.رجبی این طور برای جان احمدىنژاد نگران است؛ قابل فهم است. کاملا مشخص است احمدىنژاد با کارهایی که مخصوصا در یکماه گذشته انجام داده است؛ و با برعهده گرفتن فرماندهی کودتای سیاه، مسلما در انتظار پاداش از رهبرش نخواهد بود. او روزهای شومی در پیش دارد. و ما و امثال ما با هزار چشم مىبینیم که او با خطرات کاملا معینی روبرو خواهد بود. باید هم باشد. کسی که این طور وارد بازی با احساسات مردم مىشود، و به قول خودش اصلا برایش مهم هم نیست؛ فردایی هم هست که یک جوان احساساتی از سر انتقام برای چکمه ای که بر فرق سرش کوبیده شده، دست به کارهایی بزند. کارهایی که اگر امثال ما بگوییم آنها را محکوم مىکنیم؛ اصلا تاثیری نخواهد داشت. ما هزار بار با هزار سخن و هزار لحن متفاوت گفتیم اوضاع کشور به شدت بحرانی شده است. و هیچ کسی نمىتواند جلوی اعمال پیش رو را بگیرد. هر کس خشمی آفریده، خودش هم مىداند و نتایج دروی آن خشم را.
اما سخن اینجاست که ف.رجبی چرا نگران جان احمدىنژاد است؟ نگران جان کسی که در محدوده ای از حفاظت قرار دارد و حتما خود احمدىنژاد از اندازه این حفاظت اطلاع دارد. و حتما مىداند این حفاظت، نامحدود و مطلق نیست. و حتما مىداند آن زمانی که او بچه ای بود و وقتی بزرگ شد، خودش را به زمین و زمان زد تا در سال۷۲ استاندارش کنند، سالها بود که شیران جهاد و شهادت، درس سلحشوری و فرماندهی نظامی را پس داده بودند. او امروز نه با چند لات بىشخصیت که در میان مردم، به هیجان آمدند و چند اتوبوس آتش زدند؛ بلکه با مردانی روبرو می بیند که آوردن نامشان هم لرزه بر اندامش مىاندازد.
اما سخن با خود ف.رجبی است. اویی که در میان همین شهر زندگی مىکند. و هیچ امکان حفاظتی برایش فراهم نیست. و اینک در اوج عصبانیت فروخفته یک مردم، دارد این طور با شخصیت انسانی میلیون ها انسان بازی مىکند.
خانم رجبی! من بجای خودتان برای شما نگران هستم. من به همه کسانی که فردا ممکن است هزار مقاله مزخرف در هزار کیهان و ایران و هموطن امروز بنویسند، آشکارا مىگویم: جان فاطمه رجبی در خطر جدی است!
اگر چه مىدانم جان او برای هیچ یک از آنان ارزشی ندارد. اما فردا، مرگ او برایشان خیلی باارزش خواهد شد. و او را علم خواهند کرد تا منافعشان را پی بگیرند. من آشکارا مىگویم و خدای سبحان را شاهد مىگیرم که در این گفتن، صداقت دارم:  

ف.رجبی را یا خفه کنید، یا مرگش را از همین الان بپذیرید. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد