آنچه امروز در جلوی میرحسین قرار دارد
و آنچه باید انجام دهد
بسمه تعالی
این روزها غم عجیبی در چشمان مردم مىبینم. غمی که نشان از فریب خوردنی عمیق دارد.
کسانی که در یک انتخابات میلیونی شرکت کردند، تا چیزی را تغییر دهند. و همان چیز مشهور، امروز دارد روی حضور میلیونی شان، موج سواری مىکند و آن را پیروزی خود مىنامد؛ و نامردانه هم شادی مىکند.
من دو روز را در تاریخ اخیر کشور، فراموش نمىکنم. یکی دوم خرداد، و دیگری بیست و دوم خرداد. اولی را که بخاطر دموکراسی، روزهای سیاهی را به وجود آورد. و دومی که کودتایی سیاه آفریده شد. کودتایی که هم بی نهایت احمقانه بود، و هم به شدت موفق! و باید گفت ساماندهندگان آن رعایت همه جوانب آن را از مدتها قبل کرده بودند. برنامه های مرتب و حتی کارهای روانشناسانه ى آنان هم کاملا مشخص بود. و به همه اینها، ناشیگری رقیب را هم بیافزایید!
ستاد موسوی کاملا به هم ریخته عمل کرد. به گونه ای که گویی در حال رعایت دستورات حریف باشد! بىبرنامگی، عدم اشراف، نبود مدیریت... به طرزی که انگار آمده بودند تا حتما شکست بخورند!
من سعی کردم بعضی اشتباهات آنان را و همچنین بعضی رمزهایی که مىتوانستند با آنها به پیروزی برسند، به آنان بگویم. اما دریغ از گوش شنوا!
ستاد موسوی، خوشحال بود که توانسته است پیراهن قهوه ای ها را به خیابان ها بیاورد. اما نمىدانست که صاحب بزرگ پیراهن قهوه ای های تاریخ، یعنی هیتلر هم بىعلت آنان را راهی خیابان ها نمىکرد. هیتلر از اوباش خیابانی، استفاده مىکرد. نه اینکه خودش را در اختیار آنان بگذارد تا آنان ازش استفاده کنند. هیتلر از چنان جوانان بىبته ای استفاده کرد تا یکی از مراحل به قدرت رسیدنش را از سر بگذراند. و بلافاصله بعد از آن، پیراهن قهوه ای هایش را در یکی از نامردانه ترین خیانت های تاریخ، و البته هوشمندانه ترین آن، قلع و قمع نمود.
اما ستاد موسوی در انبوه ناشیگرىهای خودش، یادش رفت که این پیروزی نیست که جوانان لات و لوت مذکر و مونث را به خیابان بیاورد؛ تا برقصند و فحاشی کنند و صدایشان را کلفت کنند و گاهی هم بدنی نشان دهند و آماده گردن کلفتی شوند. انگار خیلی خوششان آمده بود که کسی یا کسانی حتی در اندازه های اوباش خیابانی، آنها را تحویل گرفته اند!
من بارها به زبانهای مختلف خواستم این ستاد را متوجه کنم که: شما باید به صاحبان فکر متوجه باشید؛ و به آنچه به شما مىگویند.
اما ظاهرا برای این ستاد، تنها جمع آوری آرا مهم بود، و نه پیروزی. و چنانچه مىبینیم آنها به هدفشان رسیدند: رای جمع کردند، اما پیروز نشدند!
بله دوستان! برای رسیدن به پیروزی باید کارهای دیگری کرد. باید راه خدا را رفت. که: و ما النصر الا من عند الله العزیز الحکیم.
اما بعضی از ما، بیشتر از آن که به خدا ایمان داشته باشیم، به دموکراسی ایمان داریم.
یادمان رفته که پیروز دموکراسی ِ دوم خرداد، اگر چه این قدر زود بساطش برچیده نشد، اما او هم به تاریخ پیوست. و حالا چرا کسانی آمده اند او را الگو گرفته اند؟ و پوستر چاپ کردند که: دوم خردادی دیگر در راه است...
مگر دوم خرداد چه بود؟ در کدام بُعد به پیروزی رسید؟ و اصولا مگر قرار بود موسوی، خاتمی شماره دو شود؟ پس چرا به گونه ای عمل کردید و تبلیغات کردید که این معنا را بدهد؟ و چرا خود موسوی با سکوت و تاییدش که به هدف جمع کردن بیشتر آراء بود، به این معنا کمک کرد؟ چرا آن قدر صداقت نداشت که زلال به مردم بگوید آنچه را که هست؟
راستی اگر ما از اسلام آمریکایی متنفریم، چرا رفتار خودمان چندان به اسلام اصیل نمىماند؟ چرا در هنگامه توهین به همسر میرحسین، او را در فیلم بعدی با صورتی به شدت آرایش کرده مىبینیم؟... در حالیکه همه ی اینها علاوه بر آنکه یک دنیا پیام دارد، نشان از بىصداقتی در هدفی است که بیان کرده ایم.
موسوی یا فرقی دارد با احمدىنژاد یا ندارد. اگر ندارد برای چه چیزی مىخواستیم تغییر ایجاد کنیم و امروز برای چه چیزی ناراحت شده ایم؟ و اگر تفاوت دارد، باید در عمل به آنها اشاره کند.
بحث تبلیغات، فقط بخشی از کاری است که باید برای پیروزی انجام مىشد. کارهای دیگر انگار به کل فراموش شده بود.
و اگر با یک حریف کلک و دروغپرداز مواجه باشید؛ اگر در این رویارویی به پیروزی مىرسیدید باید تعجب مىکردید!
اصولا شما دو اشتباه بزرگ کردید. اول آنکه زیادی به دموکراسی اعتقاد پیدا کردید. و دوم زیادی به رهبری اعتماد کرده اید. و یادتان رفته که رهبر هم بخشی از همان مسلمانان آمریکایی است. آیا باید هر بار از ابتدا این ها را بفهمید و برای فهمیدنش گله گله اشک بریزید؟
اصولا ما باید بدانیم در چه چیزهایی مىخواستیم تغییر ایجاد کنیم. آیا قرار بود فقط چای شمال و قند جنوب درست شود؟ یا اینکه پاسپورت مان ارزش داشته باشد در گمرک های دنیا؟ اگر فقط همین بود، بگذار نه درست شود و نه ارزش پیدا کند!
اما اگر قرار است همه این دنیا، چیزی باشد تا ما با آن، آن چه را حق مىدانیم، حاکم کنیم؛ و از آن بالاتر خودمان را به نیروی حق تبدیل کنیم و به استخدام حق در آییم؛ باید بگونه ای دیگر عمل مىکردیم.
ما ایمانی داریم. و برای حاکم کردن آن ایمان مىخواهیم که حرکت کنیم. همه این دنیا هم زمانی ارزش دارد در دستان ما باشد، که در دستان ما باشد برای رساندن ما به آن مقصد ایمان. و گرنه به تعبیر خاتمی، فقط تدارکاتچی ای مىشدید که هدفش قند و چای مردم بود.
حکومت باید مردمش را به نور هدایت کند. و در این راه گاهی هم باید از تازیانه استفاده کند. معتقد بودن به زرق و برق دموکراسی و به کار بردن رنگ و لعاب حرّافی، فقط گاهی به درد مىخورد. اما نه زمانی که حریف، همه ی فوت و فن شما را یک بار دانسته باشد و قسم خورده باشد نگذارد دیگر دوم خرداد تکرار شود.
من فکر مىکنم بخشی از این شکست بیست و دوم خرداد، به عدم صداقت موسوی و یارانش باز مىگردد. و بخشی هم به عدم اعتقاد کامل آنان، به حقیقت.
امروز هم دیر نشده است. مهم این است که شما در مقابل حقیقت، تسلیم شوید. پس از آن قدم به قدم به پیروزی نزدیک خواهید شد.
اصولا بین چند روز قبل از انتخابات، تا چند روز بعد از انتخابات، فرقی نیست. هر دوی آنها به شدت مهم است. اما آیا کسی تا حالا این را به شما گفته بود؟ نه، چرا که شما مردان این مبارزه نیستید.
آیا مىخواهید کسی به شما فوت و فن جنگیدن در این میدان را بیاموزد؟
اگر مىخواهید باید کاری کنید. باید ما را راضی کنید که مسیر شما، همان حقیقت است. انصاف داشته باشید ما با دیدن خاتمی و هرزگی های دوران او، به سختی مىتوانیم به شما اعتماد کنیم.
اگر مىخواهید بدانید که امروز باید چه کنید، ما را مطمئن کنید: کسانی هستید که اوباش خیابانی را چه طرفدارتان باشند و چه بیکاره های همیشگی، و چه پیش از به قدرت رسیدنتان و چه پس از آن، سرکوب خواهید کرد.
پس از آن، هزار کاری را که شما اکنون مىتوانید انجام دهید، و به طور شگفت آوری آنها را نمىدانید؛ به شما خواهیم گفت.
اختیار با خودتان که چه چیزی را انتخاب کنید.
همه اش یه طرف این لینک دوستانت منو نابود کرد!
در مورد راهمپیمایی... توی وب بلاگفات هم نوشتم برات که دیشب صدا و سیما بصورت زیر نویس تکذیب کرد هرگونه مجوزی برای چنین راهپیمایی ای رو... نوشت حتی در صورت تجمع و شلوغ شدن برخورد هم میکنن...
من فکر میکنم این ها که تو نوشتی فکر فقط یه عده ی کمی از آدماست... حتی اگه امروز مردم برای راهپیمایی هم بیان، برای این چیزها نمیان... بقول تو مدیریتی هم نیست، خود موسوی که....
رادیو اگری را که کشته شده منظورت هست؟