باید برای ادامه کار، برنامه داشته باشیم.
پیشنهاد من در این رابطه:
بسمه تعالی
چند مطلب به ذهن ناچیز این بنده رسیده که عرض مىکنم.
- اعتراضات نباید متوقف شود. باید ادامه داشته باشد. نظام اگر احساس کند اعتراضات فروکش کرده است، دوباره جشن پیروزی اش را با سخنرانی های سرشار از عطوفت محمود از سر مىگیرد! اصولا باید دانست هر چقدر به طرف مقابل فرصت داده شود، او جلوتر خواهد آمد. و طلبکار هم خواهد بود. و هرچه جلوتر برویم، او از اینکه ما دو قدم کمتر جلو رفته ایم، از ما تشکر و قدردانی هم خواهد کرد! پس نباید متوقف شد.
- من به عنوان یک خطر، مدتهاست دارم به پدیده اوباشگری اشاره مىکنم. و چنانچه شواهد بسیاری نشان مىدهد، خود نظام به اوباشگری دامن مىزند تا بتواند پدیده سرکوبش را توجیه کند. باید دانست سنگ پرتاب کردن و حرکات هیجانی انجام دادن و با پلیس درگیر شدن و ... اگر چه خیلی جذاب است، و سریع نشر مىیابد، اما بخاطر نزدیک بودنش به خطر ، از جانب عامه مردم حمایت نمىشود. ما اینجا فرضا اصلا کاری نداریم به درست یا غلط بودن یک حرکت. بلکه مىخواهم بگویم اصلا برای به پیروزی رسیدن یک خیزش، به حرکات هیجانی نیازی نیست. بلکه باید هم گفت این ها خودش خطر است و خود خیزش را با افت جدی و زوال مواجه مىکند. ما به توده مردم نیاز داریم. پس هرچه حرکت معقول تر و موجه تر باشد، با اقبال مردمی بیشتری روبرو خواهیم بود. نکات بعدی را با توجه به این مهم بخوانید.
- مقایسه کنید شعار "توپ تانک بسیجی دیگر اثر ندارد" را با مثلا شعاری در این مضمون: نیروی انتظامی، تو فرزند مردمی. من مىگویم ما به شعار دومی نیاز داریم.
- باید برنامه تجمع ها و تحرکات مشخص و اعلام شود. از کمیت آن مىتوان کاست. به فقط یک برنامه در هفته بسنده کرد. اما به اداره و کیفیت آن پرداخت. من پیشنهاد مىکنم یک چنین برنامه ای به مناسب هفتم گرفتن ِ روز سی خرداد، تدارک شود. پیشنهاد مىکنم از خیابان آزادی که استعداد درگیری را دارد، به خیابان ولیعصر تغییر مکان داده شود. پیشنهاد مىکنم تجمع و راهپیمایی با نهایت آرامش انجام شود. البته با برنامه ای متفاوت با راهپیمایی سکوت. این بار باید برنامه داشت. اما مدیریت باید هویدا باشد. این بار ما نه بعد از کودتای سیاه، بلکه بعد از سرکوب گسترده داریم راهپیمایی مىکنیم. پس حق داریم عصبانی تر باشیم. و محکم تر. شعارهایی باید مهیا باشد و آماده. باید همگان توجیه باشند که از درگیری بپرهیزند. باید بدانند هر درگیری، کار نیروهای نفوذی نیروی انتظامی است. همه مىدانند که نیروی انتظامی، بخش اطلاعات دارد. من سراغ دارم بعضی از نیروهای رده پایین نیروی انتظامی که به آنها ماموریت داده شده بود در داخل جمعیت معترض در سی خرداد حاضر شوند، و جمعیت را به درگیری بکشانند. و چون مثلا فلان گروهبان پلیس، در قیافه اش چندان فرقی با جوانان معترض ندارد، مردم هم دنبالشان راه مىافتادند. باید این نفوذ را به اطلاع مردم رساند. باید همه بدانند اگر کسی آجر برداشت تا به یک بانک بزند، این برنامه وزارت کشور است. باید سریعا از طرف مردم طرد شده و با غضب مردم مواجه شوند.
- باید دانست که پلیس هم دستش کاملا باز نیست برای برخورد. او نمىتواند با یک جمعیت آرام به راحتی برخورد کند. شما تصور کنید جمعیتی دارد از میدان هفت تیر حرکت مىکند به طرف میدان ولیعصر. در جلو این جمعیت و صف اول، مردم دست ها را به هم گره انداخته اند و قدم زنان جلو مىآیند. شعارهایشان هم آرام است. حالا یگان ویژه وحشی هم بخواهد به آنها حمله کند، چه مىکند؟ یکی دو بار مىآید چند باتوم به صف اول مىزند. اما وقتی ببیند مردم ِ آرام را دارد مىزند، که چه بسا ضربه تحمل مىکنند اما عقب نمىروند، واکنش تهدیدآمیز هم نشان نمىدهند، بار دوم و سوم با دلی لرزانتر جلو مىآید. بار چهارم با فاصله فقط آرایش مىگیرد. بار پنجم به فرمانده اش اطلاع مىدهد که توان حمله را در شرایط موجود ندارد. بار ششم هم از صحنه دورتر مىشود. نگاه به روانشناسی درگیری ها، حتی از طرف خود نیروهای نظامی هم این روزها مورد توجه قرار مىگیرد. مسلم بدانید این نیروهای عمل کننده روز سی خرداد، همگی با سخنرانی ها و حرفها و شایعاتی، زیر جنگ روانی قرار گرفته بودند که آن وحشیگری را انجام دادند. اگر ما در عمل، خلاف آن را به آنها نشان دهیم، دست و دل آنها برای باتوم زدن هم خواهد لرزید. اگر آنها ببینند جمعیتی تکبیر گویان دارد حرکت مىکند، و فرض کنید من هم در همان صف اول هستم، تکبیر مىگوییم و در مقابل حملات یگان ویژه هم عقب نمىرویم، باتوم توی سرم هم که مىخورد، الله اکبر مىگویم و عقب نمىروم... خود آن پلیس وقتی سر خونین من را مىبیند، حتم بدانید عقب که رفت، گریه خواهد کرد. ما چه نیازی داریم که در انظار مردم، آجر برداریم و به طرف مقابل پرتاب کنیم. ضمن اینکه خطر دستگیری خودمان را هم به وجود بیاوریم. این هیجانات، موجب پایین آوردن اعتماد به نفس، و در نتیجه موجب فرار خواهد شد. علاوه بر اینکه تعداد معترضین شرکت کننده را هم با ریزش مواجه خواهد کرد. اما تجمعات و حرکات آرام، مودب، و بدون درگیری اوباش منشانه، موجب جذب مردم به ما خواهد شد. بگذارید ما آرام باشیم، و کتک بخوریم. این کتک ها، ما را پیروز خواهد کرد.
- شعار مشخص، مسیر مشخص، روز و زمان مشخص، در همه شهرها، بصورت آرام و موجه در شنبه پیش رو... این پیشنهاد یک نیروی سبز است که پیشانی بند خواهد بست و برای به حکومت رساندن صداقت و پاکی، برای بلند شدن دوباره نام خدا، و برای به اهتزاز در آمدن دوباره قرآن بر بالای این سرزمین همیشه روشن، به صحنه خواهد آمد.
- باید بدانیم برای اینکه به پیروزی برسیم، باید مردم را داشته باشیم. و برای به عرصه آوردن مردم، باید هزینه های این آمدن را برایشان کم کنیم. و برای این کم نمودن، باید برنامه داشته باشیم. و در بالای این برنامه، اداره کردن اوباش و بیرون ریختن آنان است از درون نهضت مقاومت مان. ما به نیروهای ارزشی نیاز داریم. اوباش و معتادان و ولگردها، همان بهتر که در لشگر مقابل باشند.
پیروزی فقط از راه خداست که به دست مىآید. همه ما به برنامه و به برنامه گذار نیاز داریم. به سخنان این برادر کوچکتان گوش کنید. تا به امید آن یگانه عزیز، طعم پیروزی را همگان بچشیم.
به امید آن لحظات پر از شعف و شادمانی!
حشره شمایید! که چون لکه ی سیاهی دمادم بر پیکره ی جامعه می تازید. آنچه مسلم است این است که فعلا قرار است کمی آزاد باشید تا برای ملت مسلم شود موسوی که بود و هوادارانش چگونه قشری هستند؟ می دانید چند درصد از هواداران موسوی از رای خود پشیمانند؟ در میدان خیابان خانه ی ما پسرک نادانی بود که هر روز از صبح تا غروب پرچم سبزش را تکان می داد. آنقدر هوادار موسوی بود که بخاطرش دو هفته از خانه شان فراری بود. دو روز پیش دقیقا به خود من گفت: مثل سگی که فهمیده باشد در پاچه ی موسوی خبری نیست از رای خود پشیمانم. از تبلیغاتی که کردم پشیمان نیستم. اما برای رایم که آنگونه هدر رفت حسرت می خورم.احمق های نادان فکر می کنید شما چند درصد این مملکت هستید که اینطور بلند پروازانه عمل می کنید؟ فکر می کنید سرکوب شما برای نیروی انتظامی چقدر کار داشت؟ کافی بود نیروی انتظامی از روزاول با شما قاطع و با سلاح گرم برخورد می کرد.. به شما فقط فرصت داده شد. فرصت داده شد تا آشکار کنید چهره های زیر نقابتان را. و به زودی خواهید دید سزای کسانی که کودکانه تحت تاثیر یک خودباخته قرار می گیرند و اکثریت جامعه ی آرامی را چنین بر هم می ریزند چیست. به زودی خواهید دید سزای کسانی که لوای سبز و مقدس دین را بر گردن سگ هایشان می بندند و آن را در دید هر بیننده ای کم ارزش کرده اند و سزای کسانی که خانه ی خدا را به آتش می کشند چیست؟ به زودی خواهید دید...
به برنامه های پیشنهادی خودت نگاهی بینداز. ببین چقدر زبونید. ببین به مباحث روانشناسی نیازمندید تا گامی به جلو بردارید. چرا؟ چون خود از خود هیچ ندارید. چون برنامه هایتان و اهدافی که شما را بدان پرورانده اند با آنچه باید باشد فرق دارد. ببین. باز دارید زیر نقاب هایتان پنهان می شوید... ببین.
این یارو منظورش از خانه خدا قبر آیت اله خمینیه؟
من با حرفهای این رهگذر موافقم اما نه با این لحن
به نظر من شاید بشه هنوز هم به آقای موسوی با حسن ظن نگاه کرد شاید بشه فکر کرد که اطرافیان بودند که او رو این طور تحریک کردند و به اینجا کشوندند.
نظر خودم رو در مورد دو سه یادداشت اخیر در نظرات اولین یادداشت(درون سپاه) دادم.
خوشحال میشم بخونید و عاقلانه در موردش فکر کرده و نظر بدید.