نامه ای جدید خطاب به رهبر جمهوری اسلامی.
بسمه تعالی
نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی ایران
همه مىدانیم که در چه شرایطی قرار داریم. نیازی نیست که کسی مانند من، توضیحی تازه بر آنچه رخ داده است، بدهد. همه مىدانیم انتخابات 22خرداد، بطور واضحی قلب شده است. اما سوال این است که شما مىدانید در اطرافتان چه مىگذرد؟
خطبه های اخیر نماز جمعه، آن قدر تکان دهنده بود که جای سخنی باقی نمىگذارد. سوال اینجاست که: چرا؟
انسان خیال مىکند شما پیش از آمدن به نماز جمعه، در حال مطالعه آرشیو روزنامه کیهان بوده اید. منطق، گفتار و نوع چیدن کلمات چنان بود که انسان، حسین شریعتمداری را مىدید که در پشت تریبون نماز جمعه ایستاده است. گفتاری که حقیقتا باید آن را شرم آور نامید.
آقای خامنه ای!
اینکه کسانی دور شما را بگیرند، زیاد دور از ذهن نیست. اما این عجیب است که اینان این قدر روی شما تاثیر گذاشته اند. آن قدر که لحن گفتار و نوع منطق شما هم شبیه آنان شده است. اگر شما رهبر آنانید، این شمایید که باید بر آنان تاثیر بگذارید، نه آنان بر شما. یکطرفه به قاضی رفتن، دیگران را همچون حیوان به حساب آوردن، خود را حق محض دیدن،... اگر از یک نویسنده روزنامه ای سر زند، چندان ناراحت کننده نیست. اما این شگفت آور است کسی که خود را دارای ولایت مطلقه بر انسانها مىداند، چنان صفاتی پیدا کند. حکومت کردنی مبنی بر خودخواهی!
آیا شما مىدانید خودمحوری، نام دیگر دیکتاتوری است؟
آقای خامنه ای!
کسانی که شما را مىشناسند، یقینا مىدانند شما سالهاست که اینگونه اید. اما با خطبه های اخیر، هزاران نفر شما را به وضوح شناختند. کسانی که حتی از طرفداران شما نبودند، اما نمىدانستند که ریشه مشکلات کشور به این صفات شما برمىگردد. اینکه شما خودتان را و اطرفیان خودتان را تنها انسانهای این سرزمین به حساب مىآورید، و دیگران را حشراتی مىدانید که باید باتوم توی سرشان زد، تا حساب دستشان بیاید. ظاهرا شما پیش از این، اینگونه حرفهایتان را، در جلسات محرمانه با مسوولین امور بیان مىداشتید. اما این بار اوضاع از دستتان خارج شده است و همه حرف هایتان را آمده اید آن طور در منظر عموم زده اید.
آیا مطمئنید که اشتباه نکرده اید؟
این شما نبودید که چند روز قبل از نماز جمعه به احمدىنژادتان ایراد گرفتید که: نباید مردم را تحریک کرد؟ پس چرا خودتان این طور برای مردمی به شدت خشمگین، خطبه خوانی کردید و به خیال خودتان، حکمت شگفت آور خودتان را در درآوردن چشم فتنه به دوست و دشمن نشان دادید؟ آیا شما مىدانید بسیاری از کسانی که روز شنبه سی خرداد به خیابان ها ریختند، آمده بودند تا جان دهند؟ آیا شما مىدانید آنها فقط به این خاطر آمدند که شما آن حرف ها را زدید؟ آیا شما مىدانید برخی از مردم این کشور که اتفاقا انسانهایی تحصیلکرده و اهل تفکری هم هستند، چقدر از شما متنفرند؟ آیا شما از تخم نفرتی که در روز سی خرداد در دل این مردم کاشتید، خبر یافته اید؟ آیا مىدانید فرزندان بسیجی شما در این روز سیاه چه کردند؟ چه کاشتند و شما فردا چه برداشت خواهید کرد؟ هزاران عکسی را که از حمله پلیس ویژه به شیشه های ماشین و خانه مردم، برداشته شده است؛ دیده اید؟ اگر ندیده اید، بدانید همه دیده اند. برای همه دنیا هم فرستاده شده است. و هزاران چشم پر از خشم به سمت شما برگشته است. حتی اگر حسین شریعتمداری بیاید خدمت شما و پای مبارک را بمالد...
شما از قانونی بودن کارها و اعتراضات سخن راندید. اما تنها چیزی را که نگفتید اینکه: همه سخن این است چرا قانون در انتخابات این طور پایمال شد؟ چرا با صندوق های قانونی این مردم آنگونه رفتار شد؟ چرا نتایج انتخابات به زباله دانی ریخته شد و امثال صادق محصولی، این خلف راشد دکتر کردان، برای خودشان آراء اختراع کردند؟ همه سخن و همه خشم این مردم از این کودتای سیاه انتخاباتی است.
شما مىگویید مستندات را باید به مرجع شکایات ارائه داد. آیا شما واقعا بعد از سی سال بودن در امور اداری کشور، واقعا نمىدانید عملی را که یک وزارت انجام مىدهد و کسی مثل وزیر کشور مرتکب شده است؛ مستنداتی از خود بجای نخواهد گذاشت؟ نامزدهای انتخاباتی از کجا بروند مستندات یک عمل را به شما ارائه کنند که پشت درهای بسته و شبیه به کودتا انجام شده است؟ مگر آقایان احمق اند که سندی از خودشان بجا بگذارند؟ کدام جانی حرفه ای است که از خودش ردی بجا گذاشته باشد؟ اما آیا بخاطر آنکه اثر انگشت یک جنایت پاک شده است، مىتوان گفت اصلا جنایتی هم اتفاق نیافتاده است؟!
چرا شما نمىبینید اساسآ مردم به سر صندوق ها رفتند تا تغییر ایجاد کنند. رفتند به یک نفر و یک تفکر و یک نوع جدید از بىادبی، "نه" بگویند. هشتاد درصد مردم نرفتند تا یک رییس جمهور ِ در قدرت را سر جایش نگاه دارند. این حرف، همان قدر مسخره است که به ناصرالدین شاه بگویند: قربان! مردم حاضرند برای بقای سلطنت شما جان و مال و ناموس خودشان را به خطر بیاندازند!... یعنی محمود احمدىنژاد یک نوع جدید از انسانهاست که این قدر محبوب شده بوده که میلیون ها نفر رفتند تا او باز هم منت گذاشته همچنان سایه خودش را بر سر آنها نگه دارد؟! ما که فکر نمىکنیم شما این قدر ساده باشید. اما فکر مىکنیم کسانی دور شما را گرفته اند تا شما نفهمید اوضاع چقدر خطرناک است. و دم به دم به شما مىگویند: ای رهبر آزاده! بیانات باصلابت شما، چشم فتنه را کور کرد! دشمنان را ناامید کرد! همان را گفتید که همه مىخواستند نگویید! همه حتی آنها که در کاخ سفید و سیاه و سبز و ... نشسته اند فهمیده اند که شما چقدر حکیم هستید و مىگویند: خط فلانی خیلی خطرناک است...!!
آقای خامنه ای!
همیشه تملق و چاپلوسی، خطری بوده که حاکمان مطلق را تهدید مىکرده است. اگر اسکندر مقدونی فرصت تفکر مىیافت، یک باره محو نمىشد. و اگر به هیتلر اجازه مىدادند به دیگران هم نگاهی بیندازد؛ به او بارها گفته مىشد: ای پیشوای من! به روسیه حمله نکن! اول به لندن باید حمله کنی...
آقای خامنه ای! من در خطبه های اخیر شما، یک نوع بلاهت همراه با درماندگی مشاهده کردم. من احساس کردم ساعت شنی مقابل روی شما، دارد به آخرین دانه های خودش نزدیک مىشود. من احوال شما را شبیه کردم به حالات محمد رضا در اواخر سال 56 ؛ چند ماه پیش از آنکه بیاید و با چشمانی معصوم، حرف عیال مربوطه را گوش کرده بگوید: "صدای انقلاب شما ملت ایران را شنیدم!"
راستی آقای خامنه ای! شما قرار نیست حرف های عیالتان را گوش کنید؟! چیز جدیدی تازگیها به شما نگفته اند؟!
آقای خامنه ای!
شما همیشه گفته اید: "سیاه نمایی نکنید!" بارها در برابر هزاران نارسایی اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی این کشور، تنها سخنی که توانسته اید بگوید این بوده است. و در حین این گفتن، چشمانتان را هم تیز کرده اید، لحن تان را تند کرده اید؛ و نفرت از سیمایتان بیرون زده است. بعضی مىگویند این کارها را محمود، از شما یاد گرفته است! آیا واکنش شما در برابر کودتای 22خرداد هم چیزی غیر از این بوده است؟
شما مىگویید اگر کودتایی بوده است، اگر این کودتا سیاه بوده است، اگر مردم نزدیک بود از بغض منفجر شوند، اگر... اما نباید سیاه نمایی کرد. اگر بعضی ها نتایج انتخابات را قلب کردند، مهم نیست؛ اما نباید این سیاهی را نمایش داد. نباید از کار بدی که دیگران کردند، سخن گفت. بودن سیاهی ها مهم نیست؛ اما نباید از سیاهی ها سخنی راند.
کودتای انتخاباتی برای نگه داشتن یکی از منفورترین حاکمان این سرزمین، که اخلاقش و تفکرش به شما نزدیکتر ازدیگران بوده است؛ اصلا چیز بدی نیست. اما سخن گفتن از این کودتای سیاه، خیلی خیلی چیز بدی است! آنقدر که مىتوان این سخن گفتگان را به خاک و خون کشید...
ای رهبر آزاده! فقر باید باشد، اما از آن نباید سخن گفت. فساد و فحشا باید باشد، اما نباید حرفش را زد. بىعدالتی محض باید وجود داشته باشد، اما نباید آنها را گفت... و اینک کودتای سیاه انتخاباتی باید رخ دهد، اما نباید از آن حرفی به میان آورد.
که اگر حرفی به میان آوردند، پلیس ضد شورش باید به کمر دختران جوان باتوم بکوبد و آنان را روانه بخش های ارولوژی بیمارستان ها کند. بسیج با کابل دو سانتی به صورت پسران دانشجو بکوبد و لبشان را پاره کند. پوتین بر صورت مردم بکوبند. زنجیر به صورت دختران چادری بکشند. طلبه ها را وسط خیابان بخوابانند و باتوم توی صورتشان برنند... و همه این کارها را بکنند، تا حسین شریعتمداری بیاید خدمت شما، عرض کند: وای که چقدر شما شجاع هستید پیشوای من!
از شما سوال مىکنم درست است که شما خیلی شجاع هستید. اما آیا شجاع تر از شما نبود؟ اسکندر از شما خیلی شجاع تر بود. هیتلر از شما شجاع تر بود. شما چیزی در حد اوباش ِ بسیج را دارید که چوب و زنجیر و شلنگ به صورت مردم مىکوبند. اما اسکندر، شمشیرزنانی داشت که ملت ها را به خفت مىکشید. و هیتلر ارتشی داشت که هنوز که هنوز است ارتشی منسجم تر از آلمان نازی به وجود نیامده است... و او با ارتشش، نه بر تن مردم خویش، که بر گرده ملت های دیگر بند بردگی کشید!
آقای خامنه ای! شما احسای نمىکنید پس از سی خرداد، حقیرتر شده اید؟ فکر نمىکنید وقتی حسین شریعتمداری به شما مىگوید پیشوای شجاع من! در لحنش یک جور شرمندگی تازه و حقیرانه طنین مىاندازد؟ فکر نمىکنید فرزندانتان به شما که مىنگرند، نفرتی در چشمانشان موج مىزند؟ تازگیها از نوه تان نشنیده اید که به مادرش بگوید: چرا همه به آقاجان مىگویند جنایتکار؟
آقای خامنه ای! شما بیست سال است که دارید بر این مردم حکومت مىکنید. سلف شما بیست پنج سال حکمرانی کرد تا از ایران بیرون انداختندش. و من فکر مىکنم شما از او منفورتر هم هستید...
اصولا من به فکرم هیچ راهی نمىرسد که شما بتوانید از این مخمصه رهایی یابید.
مثلا چه کار کنید ؟ بیایید بگویید انتخابات باطل است و من فهمیده ام که در نتایج تقلب شده است؟ بیایید عطوفت پدرانه به خرج دهید و به محمود بگویید داوطلبانه استعفا دهد؟ بیایید فرمان حکومتی دهید که میرحسین به ریاست جمهوری برسد؟... هیچ کدام از این کارها را نمىتوانید انجام دهید. چرا که شما در آن خطبه خوانی وحشتناک، خودتان را سلب حیثیت کرده اید. دیگر همه مىدانند تقلب سیاه، کار خودتان بوده است. بیایید و استعفا دهید؟ باز هم نمىشود. چرا که این مردم تکه تکه تان خواهند کرد...
من یک پیشنهاد دارم.آن کار که پیشوای بزرگ دیکتاتور ها انجام داد.
تنها راه باقی مانده، روش هیتلر است.
تنها راه...
من واقعا نمیدونم شما کی هستید فقط این رو بگم که اسم شما من رو به یاد ستاره داوود و یهود میندازه و البته شیوه کار شما هم همین حس رو به من میده.
این نکته حتمیه که وقتی در یک وبلاگ ساعت دو بعد ساعت چهار بعد ساعت هشت و نه و ده پشت سر هم مطلب میخوره باید به این فکر کرد که یک گروه پشت این قضیه است و کار وبلاگی بهانهای برای پنهان بودن و جلب توجه نکردنه.
و البته باید بودجهای هم باشه تا کارمند خوبی مثل شما اینطوری فداکاری کنه و از خواب و خوراکش بزنه.
در مورد این نامه هم وضعیت مشخصه طبق معمول حرف بیپایه و رد کردن بدون دلیل و مدرک.
این سوال در ذهن هر کسی ممکنه نقش ببنده که شما با کدوم بخش سخنان رهبر مشکل دارید با اون بخش که گفته باید در هر کاری از راه قانونی وارد شد. یا با اون بخشی که گفتند باید از آرا مردم صیانت کرد و خود ضامن این امر شدند.
یا اینکه مسولیت کشته شدگان رو به گردن کسانی انداختند که آشوب و اعتراض خیابانی رو بر قانون ترجیح میدهند؟
واقعا چی باعث شد که این طور مثل بعضی موجودات پاچه بگیرید و هار بشید؟
به نظر من هیچ عاملی جز مخالفت با کل نظام اسلامی نمیتونه عامل این طرز فکر باشه.
به امید روشنی