رادیو اگر

مردانه اگـــــــــــر بایستیم ؛ پــیــــروزیــــم.

رادیو اگر

مردانه اگـــــــــــر بایستیم ؛ پــیــــروزیــــم.

روزهای طلایی

تحلیلی از شرایط امروز و بیان شباهت های آن با روزهای منتهی به انقلاب ۵۷.  

در این تحلیل، پیش بینی روزهای آینده بیان شده است.

 

 

بسمه تعالی

از شاه بیت های دولت در این روزها این است که مخالفان، از آمریکا و انگلیس خط مىگیرند. و اینان تحت حمایت آن قدرت های جهانی هستند.

گوبلز مىگفت دروغ را هر چه بزرگتر بگویید، برای باوراندن آن کمتر مشکل خواهید داشت.

دولتِ  باتوم به دست ما، که هر که در مقابلش بایستد، باتومی با فرق سرش خواهد کوبید، اصولا اجازه فکر کردن به مردم نمىدهد. او فقط دو کار بلد است: اول تحریک مردم! و دوم سرکوب مردم!

حکومت بسته و احمق ما، اصولا نمىخواهد کسی فکر کند. بلکه باید فقط حرف های مهوّع و نفرت ساز آنان را باور کنیم. باید در برابر این سوال که مردم اصولا پس از چه چیزی به خشم آمده اند و چرا شما در 22 خرداد آن خبط عظیم را مرتکب شدید؛  اگر مىخواستید یک انتخابات فرمایشی برگزار کنید، چرا اجازه دادید موسوی کاندید شود و چرا اجازه دادید رقابت قبل از 22 خرداد این قدر بالا بگیرد؛ و چرا اجازه دادید مناظراتی مستقیم از تلویزیون منتشر شود... فقط آنها در پیروی از پیشوایشان خواهند گفت: این ها کار تبلیغات بی بی سی است! این کار انگلیسی هاست!

پس آیا شما هیچ کار اشتباهی نکرده اید؟ فقط این انگلیس ها هستند که این اوضاع را به وجود آورده اند؟ و انگلیس ها فقط خلاصه شده است در بخش فارسی تلویزیون ماهواره ای  بی بی سی؟

آیا انگلیس در روزهای دیگر و سالهای پیش، وجود خارجی نداشت؟ آیا بی بی سی تازه به وجود آمده است؟ و چرا در مواقع دیگر این اوضاع نبود؟ یعنی اصلا بسیج و فرماندهان خودمحور و خودخواه و عقده ای حال حاضرش نبودند که خواستند رییس جمهور نصب کنند؟ اصلا آن چند سردار هیچ کاری نکردند؟

چقدر باید حکومت شما لرزان و مبتنی بر تارهای عنکبوت باشد، که یک رسانه از آن سر دنیا، هر وقت که دلش بخواهد مىتواند شما را این طور به دردسر بیندازد! و شما را به نماز جمعه بکشاند تا زمین و زمان را به جان ناقابلتان و جسم ناقصتان قسم دهید که بیچاره تان نکنند!!

شاه هم اگر یادمان باشد، در سال های آخرش در برابر موج قیام عمومی، تنها چیزی که مىتوانست بگوید همین: کار انگلیسی هاست! بود و همین : بی بی سی دارد انقلاب می کند!!

و خدایا...! شگفتا...! که رهبر هم دقیقا همین را مىگوید!

اصولا همه دیکتاتورهایی که برای مردم هیچ ارزشی قائل نیستند، و فقط و فقط به حفظ پایه های حکومت فردی شان مىاندیشند، همین قدر ترحم انگیز و البته تهوع آور، احمقانه و بسته فکر مىکنند و سخن مىگویند.

رهبر کشور در یک کودتا، آرای مردم را آنهم به آن صورت مشخص و آشکار، و آنهم به آن مقدار، و آنهم بصورتی که اثر عقده ای بودن او در میزان نتایج اعلامی مشخص باشد؛ قلب مىکند. بعد که مردم به خشم مىآیند، علنا مىگوید: کار، کار انگلیس هاست!

یک نفر نیست از این رهبر بپرسد مىشود شما بجای این قدر به رخ کشیدن شباهت هایتان با شاه پهلوی، کمی و فقط کمی از تفاوت های نداشته تان با او حرف بزنید؟

چرا این قدر شعارها و منطق و رفتار و عصبیت و خودمحوری و ... این رهبر و آن شاه اینقدر به هم شبیه است؟

چرا در دوران هر دو، کشور در فقر و فساد، این طور غوطه خورده؟ و چرا نزدیکان و دولتیان هر دو، با هزاران هزار فامیل خود، در انبوه فساد وفحشا غرق بوده اند؟ و چرا مردم و نخبه ها و متفکرین و نویسندگان در هر دو زمان، این طور از آنان متنفر بوده اند؟

و یک شباهت شگفت آور دیگر:

اگر دقت کرده باشید، در خطبه خوانی رهبری، از نقش بی بی سی و انگلیس سخن به میان آمد. اما از آمریکا چیزی فرموده نشد! محمود سیاه هم چند روز پیش باز هم قیافه اش را آنجوری کرد و گفت: "آمریکا پشت سر اروپاییها راه نیافتد!"... و اگر یادتان باشد شاه هم ضمن اینکه به انگلیس فحش مىداد، اما به آمریکا سفر کرد و ضمن اعلام نوکری دوباره به آن کاخ سفید محترم، خواستار حمایت چندباره ی آن نقطه شد!

کسی نیست که در آمریکایی بودن شاه تردید کند. و اکنون باز هم کم هستند کسانی که نفهمیده باشند رهبر ما آمریکایی است؛ و اکنون فقط با پشتگرمی به آمریکاست که آماده خون ریختن است.

آن روزها هم کارتر سر کار بود و دموکرات ها بودند. شاه هم که از نامزد جمهوریخواهان حمایت کرده بود، کمی نگران شده بود. این روزها هم اوباما آمده است و باز دموکرات ها. و رهبری هم که از حامیان جمهوریخواهان و شخص بوش بوده، نگران شده است.

لکن در همان دوران کارتر بود که شاه بىتوجه به همه شعارهای دموکراتیک و حقوق بشری کارتر، 17 شهریور را آفرید. امروز هم اگر چه دوره اوباماست، اما این کاسه لیسی رهبری برای اوباما و فحش دادن به جایی دیگر یعنی انگلیس، خبر از ابراز بندگی او برای کاخ سفید مىدهد. و حتم بدانید او از آفریدن چیزی در حد 17 شهریور هم نخواهد هراسید.

اما آیا شاه موفق شد؟

آنها که تاریخ رویدادها و حوادث انقلاب 57 را مطالعه علمی کرده اند، مىدانند تک تک حوادث یک سال پایانی مانده به انقلاب، انگار به گونه ای برنامه ریزی شده بود که دم به دم مردم بیشتر به خشم بیایند. تک تک کارهای شاه نشان از فروپاشی مراکز تصمیم گیرنده درون رژیمش بود. هر کار که مىکرد، دقیقا همان کاری بود که نباید مىکرد. و همه کاسه لیسی او برای کارتر هم اصلا به کامش شیرین نیامد. و انقلاب ایران رخ داد.

امروز هم انسانی همان قدر خودمحور و تک اندیش مانند رهبری، دارد همان کارها را مىکند. او شاید سالها بعد که اول به سوریه رفت و بعد به ونزوئلا و ... خواهد فهمید کار اشتباه اصلی او، سامان دادن انتخابات 22 خرداد بود. او اصلا نباید این انتخابات را به این شکل برگزار مىکرد. نباید به فکر آفریدن یک دوم خرداد به نفع خودش مىافتاد که بخواهد با آن خودش را در چشم اوباما و دولت او دموکراتیک نشان دهد. او باید به همان انتخابات های نمایشی شبیه سال 84 بسنده مىکرد. او قماری را شروع کرد، که نه فقط باخت، بلکه هر چه را داشت از کف داد.

و بعد از آن اشتباهات این رهبر، همین طور روی هم دارد انباشته مىشود. لحظه به لحظه گند کار دارد بیشتر بالا مىرود. آوردن بسیج به انتخابات و بعد از آن، آوردن همان بسیج ِ منفور به میدان سرکوب مردم، به نظر هر تحلیلگری، خبر از روح از هم پاشیده و عصبی رهبری مىدهد.  رهبری که هر کار دارد مىکند، دارد با حکومت فردی خودش مىکند. و هر چه بیشتر عصبی شود، فقط خودش است که آسیب دردناک تری خواهد دید. امروز احدی نیست که این حکومت نفرت انگیز را حکومتی خواستنی برای این کشور بداند. سالهاست که حکومت، روز به روز فردی تر شده است. امروز احدی از سابقین انقلاب 57 در این حکومت موجود نیست. و رهبری مجبور شده است از انسانهایی سیاه و ناشناخته همچون محمود احمدىنژاد استفاده کند. و امروز علنا در برابر نیروهای شناخته شده ای همچون میرحسین موسوی بایستد.

شرایط به شدت شبیه یک سال مانده به انقلاب 57 است. همه چیز شبیه است. اوضاع جهانی هم شبیه است.

آن روزها هم آمریکا نیاز داشت به کارتر. و کارتر نیاز داشت به تغییراتی در بعضی نقاط حساس، تا شکست پیشین آمریکا را در عرصه بین المللی و ویتنام جبران کند. و راهش هم به حرکت انداختن نوکرش انگلیس بود تا عرصه تبلیغاتی را اداره کند.

این روزها هم آمریکا نیاز داشت تا دموکرات ها برگردند. نیاز داشت اوبامایی بیاید تا خاطره شکست های آمریکا از یازده سپتامبر گرفته تا عراق و افغانستان و تا رکود سرسام آور مالی، از خاطرها برود. و اوباما نیاز دارد نه همه دنیا را، که برخی نقاط پر سر و صدا را تکانی دهد. و باز نوکرش انگلیس را در این میان فعال کرده است.

امثال ما که فعالیت های رسانه ای دنیا را زیر نظر مىگیریم مىدانیم که بی بی سی همیشه به این فعالی نبوده است. و اکثر اوقات او همگام با سیاست های حکومت ایران رفتار مىکرده است. این بی بی سی بود که اولین بار پیشوند "آیه الله" را برای رهبر ایران باب کرد. و همواره بی بی سی یکی از آرام ترین رسانه ها و در کنار حکومت ایران بوده است.

نه آن روزها را مىتوان فراموش کرد و گفت دولت ایران، دولتی مستقل و مردمی است. و نه این روزها را مىتوان نتیجه گرفت که انگلیس دشمن تازه حکومت ایران شده است.

نه در سال 57 کسی مىتوانست مردم ایران را برای انقلابشان در برابر رژیم فاسد و فردی شاه، متهم به انگلیس بودن کند. و نه امروز هیچ احمقی مىتواند مردم به خشم آمده از تقلب آشکار انتخابات و حرکات تحریک کننده قبل و بعد از آن را، به وابسته بودن به انگلیس متهم نماید.

گرچه در هر دو بار، این شاه و این رهبر، هر دو این اتهام زنی ها را با سخنرانی های آتشین و سنگین خود انجام دادند.

در هر دو بار، این مردم به فکر مطالبات خود بودند و هستند. و نمىتوان گفت مردم باید در برابر ستم، کرنش کنند؛ تا انگلیس و آمریکا حرفی زده یا نزنند. اما این درست است که  آمریکا و انگلیس، بىتوجه به مطالبات و حرف واقعی مردم، در پی منافع خودشان هستند. منافعی که شرایط روز جهانی برایشان اقتضا مىکند.

و امروز شرایط جهانی، اوضاع مشابهی را اقتضا کرده است. این شرایط نه خواسته مردم ایران است، نه در اختیار حکومت ایران. بلکه چیزی است که برای قدرت دنیا پیش آمده ، و او باید خودش را با شرایط موجود وفق دهد. و این شرایط ایجاب مىکند که رژیم ایران با انقلابی مردمی عوض شود.

اگر به وبلاگ پیشین من نگاهی بیندازید، بلافاصله بعد از پیروزی اوباما گفتم احمدىنژاد تمام شد؛ او باید برود. و این روزها آن حرف را کامل مىکنم: رژیم فعلی ایران دارد مىرود.

این ها نگاه به واقعیت های موجود است.

البته همه ی اینها این معنی را نمىدهد که چون آمریکا منافعی در این انقلاب پیش رو دارد، پس مثلا امثال ما باید خودمان را کنار بکشیم تا در کاری آمریکایی شرکت نکنیم. بلکه باید گفت ما باید در شرایط موجود بیشترین فعالیت را داشته باشیم؛ تا نتیجه ی کاری که حتما رخ خواهد داد، به خواست مردم ایران بیشترین نزدیکی را پیدا کند. از سرانجام آن، بیشترین نفع برای دنیا و آخرت مردم حاصل شود. و ما بیشتر بتوانیم در عرصه جهانی، برای مردم مان جایگاهی بلند دست و پا کنیم. و ایران را از خفت کنونی، از فقر و فسادی که بالا تا پایین این کشور را فرا گرفته، و از درد و رنج شبانه روز این ملت، بیشتر و بهتر پاک کنیم.

شرایط دارد عوض مىشود. حتم بدانید در روزهای آینده رهبر بیشتر وحشی خواهد شد. سرکوب شدیدتر خواهد شد. امروز صبح خبردار شدم قرار است از امشب پلیس اطلاعات و امنیت (شباهت اسم را با سازمان اطلاعات و امنیت شاه توجه کنید!) در خیابان ها بچرخد و با تکبیرگویان بالای پشت بام ها برخورد کند.

همه این کارها لازمه یک انقلاب است. رهبر باید این کارها را بکند. مشاورینی که به او مىگویند این کارها را بکند و او را برای این کارها تشویق و تحسین مىکنند، همگی وصل به آمریکا هستند. این کارها خواهد شد. اما نتیجه ی همه این کارهای وحشیانه، کاملا معلوم است که انفجار ملت را در پی خواهد داشت.

فقط یک چیز برای گفتن باقی مانده است:

آقای موسوی! تو امروز در جایگاه بلندی قرار گرفته ای. حتم دارم که خودت را نخواهی فروخت. و حتم دارم که با شدیدترین فشارها باز هم مقاومت خواهی کرد. و حتم دارم که تو پیروز خواهی شد. اما یک چیز:

آن زمان که به قدرت رسیدی، مواظب باش همه آن چیزهایی که انقلاب 57 را از مسیرش خارج کرد، این بار اتفاق نیافتد. گروهی را از همین الان مامور کن آسیب های آن زمان را فهرست کنند.

از این فرصت طلایی استفاده کن، و ایران را از این خفت و بیچارگی دنیوی و معنوی نجات ده.

شاید این آخرین کار خوب تو باشد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد